دوباره شب و شد و سر درد دارد
بمیرم باز مادر درد دارد
حسن تب دارد و در خواب گوید
نزن سیلی ستمگر درد دارد
پیامبر اکرم ( ص): همانا فاطمه پاره تن من است و او روشنایی چشمانم و میوه قلب من است، آنچه او را بیازارد مرا آزار می دهد و آنچه او را خوشحال کند مرا خوشحال می کند. «بحار الانوار، ج 43، ص 24»
بر روی تصویر کلیک کنید
شهادت ام ابیها حضرت فاطمه زهرا (س)
ایام شهادت دریاست . باران بند بند انگشتان درختان را می شمارد و از سرشاخه های فروتن بید های مجنون فرود می آید . روز شهادت مادر خورشید های دنباله داری است که تا حال تاریخ زلالی زمین را تضمین کرده اند .
ای بانوی آب و آیینه ! گیاهان از زمین به یاد تو سبز میرویند و شقایق ها از ازل تا ابد داغدار زخمی هستند که دست هایی نامهربان بر شانه های فدک زدند . هر دری را که میبینم دردی در من جوان میشود و زخمی کبود در من جوانه میزند .
ای زلال ترین بانوی دوعالم ! ای که تاریخ نامت را به احترام می نگارد و من تمام جغرافیا را به یاد تو محترم میشمارم . ای زلال تر از نسیم و ای ماناتر از عشق ! هرگاه نام تو بر زبانم می وزد جانی دوباره در من ریشه می دواند و اندوهی جانکاه زبانه می کشد . می دانم هیچ سنگی لایق آن نبوده است که بر مزارت بنشیند و از این رو تنها خورشید بر مزار تو سایه بان است .
هان ای « مادر پدر» نام تو را می برم ، زبان زمستانیم شکوفه می زند ، سلولهای صخره ای ام آواز میخوانند کلمات مچاله شده ام دهان به دهان میگردند و جهان را شیرین میکنند . تو در کدامین نقطه جغرافیا خورشید شده ای ؟ در کدامین دریا مرواریدی ؟ با کدام ابر ، از کدام سمت می باری که درختان به احترام باریدنت سبز ایستاده اند ؟
ای بانوی زلال ! دریا مهاجر است ، رود ها مهاجرند ، تنها اندوه توست ، تنها زخم پهلوی توست که در کبودی تاریخ ماندگار است . من که ذهن و زبانم با یاد تو شکفته می شوند ، امروز با زبانی شکسته کلماتی سوگوار و اندوهی ژرف در خود می شکنم . در جایی خواندم :
مگر میتوان پهلوی تو بود و شکسته نبود ؟